سفارش تبلیغ
صبا ویژن
<

<!-- Begin WebGozar.com Poll code --> language="javascript" src=" href='http://WebGozar.com/c.aspx?id=1122070&t=poll">script'>http://WebGozar.com/c.aspx?id=1122070&t=poll"> <!-- End WebGozar.com Poll code -->
تابستان 1384 - به نام خدا

        

خداوند تنها بنای استوار است

9103847 سلام به عزیزانی که بعد از 3 روز که پارسی بلاگ خراب بود منو دارن. دوستان عزیزم قبل از هرچیزی از همه عزیزانی که نظر دادن تشکر می کنم و اما امروز خیلی حرف جدی دارم. یدونه از حرفای جدیم اینه :

از 29 تیر که من نماز خوندن رو شروع کردم یه سری از دوستان رو سعی کردم به این راه بکشونم . البته یه سری از دوستان رو تونستم نمازخون کنم ولی یه سری از دوستان متاسفانه ما رو مسخره کردن و با ما قطع رابطه کردن.

برید گمشید همون جا که عرب نی انداخت(به قول اصفهانیا ) ولی یه چیزی هست ما 3 دسته آدم داریم (معمولاً)

1-  دسته اول نماز رو از روی عادت میخونن و اصلاً هیچ اعتقادی به خدا و پرستش خدا ندارند. ما با این دسته کاری نداریم .

2-    دومین دسته کسانی هستند که نماز رو میخونن به خدا هم اعفقاد دارند . ولی من باز هم صحبتم با اینا نیست.

3-   این دسته واسه من خیلی مهم هستند. دسته ای که میگن ما خدا رو قبول داریم ولی نماز رو قبول نداریم و.....

آخه عزیز دلم تو بشین فقط یزره فکرکن ببین خدایی که به این عظمت هستش و تو رو آفریده و همه چیزهای جهان رو اون آفریده . خب حالا تو به عنوان یه بنده ناچیز نمی خای اونو شکر کنی؟ یزره فکر کن بعداً بگو خدا رو می پرستی. واسه من که مهم نیست من فقط میخام شماهارو روشن کنم . هر کی هرجوری میخاد باشه...

سخن دوم راجب عشق هست چیزی که فکرمو بهش خیلی مشغول کرده . به نظر شما چرا باید ایجاد بشه؟ اونم از نوع اینترنتی! من فکر میکنم این احساس یه نوع احساس دلبستگی باشه . یه احساسی که با چند وقت کم محلی و نیمدن خلاص میشه . البته بگذریم از عوارضش که از 1 تا 1 سال آدمو روانی میکنه ولی خب خودتون میدونید که باید با سن بالا ساخت.

سخن سوم امروز راجب به پارسی بلاگ هستش که 2-3 روز بسته بود و واسه همینه که اینقدر نظرهای من در قسمت قبل کمه..... اول بلاگ اسکای خراب شد. بعدش پرشین گیگ و حالا پارسی بلاگ . دوستان عزیز بلاگفایی و پرشین بلاگی منتظر باشند!!!

سخن چهارم راجب به شیطونیهای این هفته من بود. وای میدونید من همه کارامو به وقتش انجام میدم. بزارین از این هفته واستون بگم!!!

امروز بازرس از اداره اومد . منم که دیروز تمامی کارامو کرده بودم و حسابی آماده بودم یزره خوش و بش کردم باهاش و صورتمو مثل همیشه ( در این مواقع) مظلوم کردم و ازش خواستم که کارای اداری کارورزی منو انجام بده و بعد که رفت پشت سرش اینجوری کردم        

از خرابکاریهای این هفته میتونم به اسکن کردن بلیط اتوبوس واحد اشاره کنم . وای ایول این مهندس سلطان چه باحاله. این هفته یا اون هفته بود که مهندس سلطان واسم یه بلیط رو از روش کپی گرفت . خب شما که میدونید که تو اداره ها همه چیز مفت ومجانیه! ما هم این مدت حسابی پرینت و اسکن و کپی رو استاد کردیم.... حالا بگذریم از سیدی ها و فلاپی هایی که کش رفتیم.

ولی واقعاً این راننده های اتوبوس واحد خیلی خرن . هنوز ندیده بلیط رو پاره میکنن. (  با سن بالا بسازین دیگه )

راستی پس فردا برادرم باید از تز پایان دانشجویی دفاع کنه. وای همه تزش رو من نوشتم و پرینت گرفتم...

منم احتمالاً میرم واسه مراسم عکس گرفتن و این جور قرتی بازیا.

وای سخن پنجمم خیلی مهمه وای بچه ها همون طور که اکثر قریب به اتفاق میدونید من سال سوم رشته کامپیوتر رو تموم کردم و اگه خدا بخاد از مهر میرم دانشگاه ولی چون تغییر رشته ای هستم درس قانون کار و رایانه کار 2 که شامل 9 کتاب میشه رو امتحان ندادم واسه همین اصلاً یک کلمه هم از درس قانون کار بلد نیستم و 2 روزه دیگه امتحان دارم. بچه ها اگه کسی میتونه جزوه این درس رو تو اینترنت پیدا کنه و یا یه جوری بدستم برسونه ممنونش میشم ( البته فکر نمیکم که اینقدر باوفا باشید) ولی خب اگه این کارو کردید و تونستید من جبران میکنم.

اما از سحر، سایه ، عسل و غزل تشکر میکنم بخاط نظرهاشون

این بیتی که میبینید بیت اول شعر جدیدمه . اگه تونستید تو بیتهای بعد کمکم کنید.

بی عشق زندگی معنا نداره

این حرفمه به خدا هاشا نداره

 

بچه ها از همتون مچکر فدای همگی

 


نظرات شما ()

موضوعات یادداشت

         

9999سلام به همه عزیزان. امروز آهنگ بلاگ رو عوض کردم. قشنگه؟ خودم ساختم... دوستان عزیزم خیلی ممنونم از نظراتتون منو باز شرمنده کردید.خیلی ممنون. اما امروز دلم یزره گرفته . یکی از دوستای خوب من به نام پری میخاد دیگه ننویسه و وبلاگ قشنگش رو ترک کنه. واسه همین اصلاً حال جالبی ندارم . روی این لینک کلیک کنید! اما خب امروز حسابی عصبانیم از دست بعضی از آدما. یه ماجرایی پیش اومده که واقعاً اعصابم رو بهم ریخته....

اما ماجرا از این قراره... رفته بودم امروز سی دی بخرم که یکی از دوستام این ماجرا رو تعریف کرد. ادامه ماجرا از زبان اون:

امروز مثل همیشه بعد از کلی کار که کرده بودم رفتم تا در مغازه رو ببندم و برم غذا بخورم. قبل از اینکه برم رفتم تو دستشویی پاساژ . یک دفعه دیدم یه نفر رو چشماشو بستن و همچنین دستاش به دستبنده. من اول فکر کردم دیوونس ولی یک دفعه فهمیدم ممکنه کاسه ای زیر نیم کاسه باشه!!! ازش پرسیدم آقا ؟ آقا

اونم گفت بله نوبتم شد؟

گفتم چه نوبتی؟

گفت مگه اینجا اطلاعات نیست؟ گفتم نه!

چشماشو که بسته بوند رو باز کردم یه دفعه دیدم افتاد رو زمین. بعد از چند دقیقه که به هوش اومد ماجرا رو ازش پرسیدم باز از هوش رفت ولی بار بعدی با ترس و لرز همه ماجرا رو گفت..

ماجرا از این قرار بوده که 2 نفر میان مغازه این آقا و بهش گیر سه پیچ میدن که تو سی دی غیر مجاز میفروشی و....

خلاصه این اتفاق توی مجتمع پارک اصفهان اتفاق می افته(دوستا عزیزی که اصفهان هستند میدونند که مجتمع پارک + بازار کویتی ها شیکترین جای اصفهان هستش و به خصوص پوشاک فراروان با قیمتهای بالا اونجا هست و تقریباً تمام کسانی که اونجا مغازه دارن آدمهای ثروتمندی هستند...)

این مرد بیچاره رو دستبند میزنن و اموالی رو که در مغازه داشته رو میزارن توی ماشین خودش و در حالی که چشماشو بسته بودن میبرن توی یه پاساژ توی چهارباغ عباسی . بهش میگن اینجا واسا تا اطلاعات صدات کنه. ... اینو توی دستشویی پاساژ میزارن و ماشین پرشیا+ اموال اونو میدزدن تا اینکه من اونو پیدا کردم...........

 

واقعاً چه مملکتی شده ها....

 

اما دوستان برسیم به بخش پایانی که طبق معمول شیطونی های من هست وای این هفته زیاد شیطونی نکردم بیشتر کار کردم ولی به یه شیطونی کوچیک اکتفا می کنم که همین چند دقیقه پیش انجام دادم...

یه آقایی که به نظر میومد مسافره رو با خانومش حسابی سر کار گذاشتم . ازم پرسید ترمینال صفه کجاست منم بعد از کلی فکر آدرس رو 90 درجه برعکس بهش دادم و از خنده مُردم.................

در پایان تشکر میکنم از راضیه ، سحر ، آزیتا ، مهسا ، فریبا ، پری ، عموصمد ، سحر و آزاده

 

این شعرم واسه هرکی عاشقه گفتم (اول از همه تقدیم به عشق خودم)

 

عشقو من با تو شناختم     

                         اگه تو نبودی من خودمو می باختم!

اگه تو بیای به پیشم   

                         من همون ماهیه میشم!           

یه ماهی خوشگل و قشنگ     

                                   یه ماهیه عاشق و زرنگ!

بیا به پیشم که بی تو هیچم  

                          نرو ز پیشم که من فدای تو میشم

بیا به من گرمی بده  

                         عشق من باش بهم آهنگی بده

یه آهنگ قشنگ     

                     با ردیف و قافیه ای رنگ به رنگ


نظرات شما ()

موضوعات یادداشت

       

سلام. سلامی چو بوی خوش آشنایی.............

خب جون بالاخره وبلاگت یه چیزی شده. دوستان عزیز مرسی از نظرهاتون و اینکه یه تسلیت ویژه به کسانی که تو بلاگ اسکای بودند و وبلاگاشان داغون شدند....

من فکر میکنم یا کار یه هکر هستش یا سروراشون قطع شده. منم توی اونجا کلی بلاگ داشتم ( همشون یه جورایی سکرتن) ولی خب دیگه خودتون که میدونید با سن بالا باید ساخت. امیدوارم تا موقعی که این نوشته رو بخونید درست شده باشن. اما بیایم برسیم به گفته های ناگفتمون و اینکه بگم چند نفر رو تو این هفته ضربه فنی کردم

32 ضربه فنی و 12 ضربه فنی شده حاصل اون هفته بود یعنی تا ساعت 24 جمعه. رکورد بدی نبود ولی کسایی رو که ضربه کردم بعضیاشون الان وبلاگ رو میخونن پس بهتره هیچی نگم.

 این هفته یه  چند تا غالب ساختم واسه بلاگ اسکای که همگی به فنا رفتن

آه خدایا پس کی میشود من یک قدم در کاری بردارم و یا آن کار فیلتر نشود یا خودم فیلتر نشوم؟ الهی خدا فیلترشان کند....

دوستان من خوب گوشتون رو باز کنید عضو سایت ایرانبین شوید و هم بازاریابی کنید، هم آریا کارت بگیرید و هم از تخفیفات و کتابهای ایرانی و خارجی استفاده کنید. از این شناسه واسه عضویت ویژه استفاده کنید

MESH133010001

اگه سوالی دارید میتونید با آیدی من در ازتباط باشید:now_love_is_great

اما خب بچسبیم به شیطونیهای وصف ناپذیری که بنده انجام دادم .....

یادم میاد یه زمانی زیاد از حد بچه مثبت بودم تو مدرسه. همه فکر میکردن که من یه آدم ساکت + و خرخون بودم....

هر چی معلممون میگفت میگفتم چشم. همیشه هر کس درس بلد نبود من دستمو میبردم بالا ( هم خود شیرینی و هم خریدن نمره)

تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم  که یک عکس العمل پنهانی بر ضد مدیرمون انجام بدم(راهنمایی) دیدم اون اومده ماشینش رو کامل شسته . خشکش کرده و برای عروسی رفتن آماده کرده بود. از قضا اون روز کلاسها تا ساعت 3 طول میکشید و فقط من اومده بودم و معلممون(معلم علوم) به نام آقای هدیه رفته بود واسه نماز خوندن(عکسشو یه روز واستون میزارم تو بلاگ) خلاصه منم دست به کار شدم و منِ نامرد هر 4 تا تایر این ماشین رو پنچر کردم

وای از ترس ولرز داشتم میمردم که یه دفعه دیدم مدیرمون داره میاد. تنها کاری که تونستم بکنم این بود که سریعاً فرار کنم. مدیرمون گفت شکرانی چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتم وای آتیش گرفته آتیش گرفته. اونم مات و مبهوت شده بود چیکار کنه. یه نگاه که به ماشینش کرد فهمید که من چه دست گلی به آب دادم. اینم رفت خونمون زنگ زد و حسابی به من فحش داد ولی به لطف آقای هدیه که همیشه طرفدار خرابکاری بود همه چیز رفع شد................

 

دوستان عزیزم وبلاگ فریبا دوست خوبم تازه درست شده . امیدوارم که همه به این وبلاگ سر بزنید و نظر رو فراموش نکنید.

 

حمایت از فریبا برای فردایی بهتر

روی این لینک کلیک کنید تا برید وبلاگ فریبا

 

در پایان از پری ، آزیتا ، سحر، آزاده ، راضیه ، مژده ، سحر ، خاطره، سارا و حامد تشکر میکنم.

 فدای همگی

 


نظرات شما ()

موضوعات یادداشت

               

سلام. یک سلام رویایی به همه عزیزانی که با من در طول این مدت کوتاه همراه بودند. دوستان من از شما متشکرم . همچنین از نظرات شما

دوستان عزیز امروز میخام راجب به یه مسئله مهم حرف بزنم .

مسئله مهم چی هست؟

عرض کنم خدمت شما یه چند وقتی هست که میبینم تعداد عاشقای اینترنتی زیاد شدن و به عبارتی این مسئله از بحث چت و وبلاگ و این جور چیزا فراتر رفته. حتی یکی از دوستای من به خاطر این کار به دادگاهم رفته. دوستان من درست فکر کنید. شاید ما توی بلاگها یه چیزایی مینویسیم ولی حقیقتاً اون چیزی نیستیم که بقیه فکر میکنند. شاید یه وبلاگ خوشکل عاشقانه داریم.(مثلاً دختریم) یه پسر عاشق وبلاگ ما میشه و اون موقع وای به حال این عشق بلاگی و یا این عشق اینترنتی.

چه جوری به دام اینجور افراد نیفتیم؟

1-هیچوقت موقعی که نظر میدید آدرس میل خودتون رو برای فرد مقابل نگذارید.

2-هیچوقت احساسات لطیفتون رو با کسی در میون نگذارید.(کسانی که 2 روز نیمده پسر خاله میشن)

3- توصیه های ایمنی ما را در هر جا که هستید به خاطر بسپارید و چکباکس جدیت مغزتان را فعال کنید.

4- مهم نیست ما چی میگیم مهم اینه که عشق شما چه جوری بکشه

امروز میخام از باغ بنویسم بازم از باغ باغی که باهاش خیلی خاطره دارم و یه خاطره خیلی بدجو دارم که تا حالا هیچ جا لو ندادم....

باغ ما دستشویی نداره یعنی داره ولی خیلی کثیفه به درد نمیخوره.

یه روز پدربزرگم رفته بود اون پشت درختا ......... که من از اون حس هنرمندی خودم استفاده کردم و ازش یه عکس رنگی تابلو انداختم

اون عکسو به هر کی نشون دادم از خنده مرد. وای واه واه چقدر این پیرمرد 86 سالرو اذیت میکنی. زشته با سن بالا بساز دیگه

یادم میاد یه روز مامان بزرگم با همین بابا بزرگم که حدود 20 سال اختلاف سنی دارن اومدن خونه ما .ما هم نه کامپیوتری داشتیم نه چیزی و فقط من اجازه داشتم روزی 1 ساعت ضبط رو بگیرم از مامانم. از شانس خوش من اون موقع که اونا اومدن من ضبط رو گرفتم تا بلکه از شَرّ شِر و وِر های پدربزگم که شامل خالی بندیهای شاخ دار دوران جوانیش میشد راحت بشم.منم به همین امید نشستم که یدفعه دیدم این 2 تا با هم دعواشون شد. دعوارو بگو چی بود!!!

وای مامان بزرگم به پدربزرگم پرتغال پرت میکرد. اون بدبختم با بشقاب سپر گرفته بود. منم داشتم غش غش میخندیدم که یه دفعه مثل همیشه یه فکر توپ به سرم زد. رفتم یه نوار خام اوردم و حرفا ، دعوا و فحشای این 2 تا رو ضبط کردم. ولی خیلی باحال بود . از خنده مردم. یه روز واسه مامان بزرگم گذاشتم یه دفعه اون فهمید یه جا جواب فحش پدربزرگم رو نداده . رفت و باز هم اون روز دعوا شد . وای.....................

اما از شیطونی این هفته بگم : امروز و دیروز حسابی نرم افزار بایگانی شرکت برق رو بهم ریختم. تازه قصد دارم آخرین روز مرداد اون ویروسی رو که هارد رو فرمت میکنه رو رو کامپیوتراشون اجرا کنم. پدرتونو در میارم

در پایان از سحر ، ایرسا ، عمو صمد ، سارا ، پری و البته اون یه سحر سپاسگزاری میکنم

مرسی بچه ها قربون همتون


نظرات شما ()

موضوعات یادداشت

   

 

نمیدونم چرا اینجوری شدم. خودم به همه میگم بابا ما غمارو خودمون برای خودمون درست میکنیم و میگم آدم هیچ غمی میتونه نداشته باشه ولی شبا از ساعت 7 تا 12 که میخوابم بدجور غم تمام وجودم رو میگیره. شاید به خودم میگم مال شیطونی هایی که در طول روز کردم. یا شاید نفری رو از خودم ناراحت کردم. شاید مشکل من فقط به دست مرگ حل میشه. چند بار خواستم این کارو بکنم ولی نتونستم. بعضی ها هم منو از این کار منصرف کردند. کاشکی نکرده بودند. ای کاش عرضه این کارو داشتم ولی ندارم واقعاً ندارم.  فقط کاشکی باز بچه میشدم. کاشکی به اون روزهایی برمیگشتم که نه میدونستم عشق چیه نه دوست داشتن. نه میدونستم کامپیوتر چیه نه چت. اه از همه اینا متنفرم. از عشق اینترنتی همه و همه. اصلاً چرا آدم باید عاشق بشه ؟ مگه اون کسی که ما عاشقش میشیم یه آدم نیست مثل ما؟ این سوالیه که خیلیا خواستن بهش جواب بدن ولی واقعاً نتونستن. چرا اینقدر همه ما میخندیم وقتی با هم هستیم ولی وقتایی که تنهاییم یه احساس دیگه ای داریم. چرا هممون روزا نقاب میزنیم؟ ها؟ چرا چرا و هزارتا چرای دیگه؟

اگه بچه بودم هنوز به همون آرزوهای کوچک بچه گانم قانع بودم. رفتن پارک . مهمونی ، رفتن به باغ و.................

 

مطالبی رو که خوندید چند روز پیش نوشته بودم . اون روزا واقعاً غمگین بودم. ولی حالا احساسم فرق میکنه. فقط احساسمو میتونم با این شعر بیان کنم:

ما دو تا باید با هم دیگه باشیم

مثل قایقی که زنجیره به آب

مثل شبنم توی باغ گل سرخ

مثل شب که مهربون میشه با خواب

اسم تو مثل غبار نشسته روی تن من

با تو خورشید خونه میسازه زیر پیرهن من

دست تو نوازش دستای گرم بچه هاست

دست من خواهش دست عابدی روبه خداست

تن من پیچکه دستای تو دیواره براش

دیوار دوست داره که پیچک بخوابه رو شونه هاش

اسم تو تا وقتی آتیش میزنه خون منو

دیگه هیچکسی نمیبینه زمستون منو

واسه مسافرِ تنم نگات

مثل مقصدی رسیده میمونه

واسه سیمرغ توئی مثل کوه قاف

واسه تشنه ای نمای رودخونه

واسه ماهیا قشنگترین رود خدا

رودی که ماهیارو به دریا ها میرسونه

تو فقط بگو که عاشقت منم تا ابد تو رو پرستش بکنم

تو فقط بگو که عاشقت من تا ابد تو رو پرستش بکنم

 

بشنویم از بسی از شیطونیهایی که امروز انجام دادم:

 

1-دستمو گذاشتم  روی دستشوئی و دستشویی شیکست و از مهلکه در رفتم

2-آقای عابدیان معلم کامپیوترمون رو سر کار گذاشتم.

3-امروز اینقدر حواس آقای دشستانی(طراح اتوکد اداره برق) رو پرت کردم که به جای اینکه نقشه رو Save  کنه Delete  کرد و مجبور شد دوباره بکشه

 

 

مرسی از سحر،آزاده، پری وحبه انگور و خاطره و راضیه

 

فدای همگی

  

نظرات شما ()

موضوعات یادداشت
   1   2   3   4      >
وبلاگ من

: موضوعات


: جستجو

با سرعتی بی نظیر
متنیاداشت و پیام را بکاوید!


بازدیدکنندگان
49917

بازدید امروز
0

لینک به من
تابستان 1384 - به نام خدا

حضور و غیاب

لوگوی دوستان

دوستان
سحر جون
سکوت عشق!
آیینه اندیشه
نرم افزارهای کاربردی
تو عاشقانه ترین نام!(سحر)
عمو جون صمد
داستان زندگی
مطالبی از زبان دکتر اسد شکرانی

اشتراک
 

آرشیو

طراح قالب